عشق يعني استخوان و يك پلاك
شهدا شرمنده ايم ..... همين

  

           

   

 

اي شهيد....

تو از من به خدا نزديك تري

نام مرا آرام در گوش اجابتش زمزمه كن«««ـــــ

 

   




دسته بندی : شهيد ,   , 
برچسب ها :

 

 

ما را از خاندان کرم آفریده اند

یک موج از تلاطم یم آفریده اند

ما را فدائیان پسرهای فاطمه

ما را شهید میر و علمدار آفریده اند

ما را به اعتبار عنایات فاطمه

گریه کنان حضرت حق آفریده اند

بهر بریدن سر اولاد عمروعاص

در جان ما غرور و غژم آفریده اند

هریک ز ما حریف دو لشکر یزید

زین روز شیعه عده کم آفریده اند

دجال ها و حرمله ها را مهاجم...

ما را " مدافعان حرم " آفریده اند

سید علی خامنه ای پیر عشق گفت

فریاد را علیه ستم آفریده اند

 

برا سلامتیشون صلوات




دسته بندی : شهيد ,   , 
برچسب ها :

                  

 

زیر باران دوشنبه بعدازظهر

اتفاقی مقابلم رخ داد

وسط کوچه ناگهان دیدم

زن همسایه بر زمین افتاد

سیب ها روی خاک غلطیدند

چادرش در میان گرد و غبار

قبلا این صحنه را... نمیدانم

در من انگار میشود تکرار

آه سردی کشید حس کردم

کوچه آتش گرفت از این آه

و سراسیمه گریه در گریه

پسر کوچکش رسید از راه

گفت: آرام باش چیزی نیست

به گمانم فقط کمی کمرم

دست من را بگیر؛ گریه نکن

مرد که گریه نمیکند پسرم

چادرش را تکاند با سختی

یا علی گفت و از زمین پا شد

پیش چشمان بی تفاوت ما

ناله هایش فقط تماشا شد

صبح فردا به مادرم گفتم:

گوش کن این صدای روضه کیست؟

طرف کوچه رفتم و دیدم

در و دیوار خانه ای مشکی است

با خودم فکر میکنم حالا

کوچه ما چقدر تاریک است

گریه؛ مادر؛ دوشنبه؛ در کوچه

          راستی فاطمیه نزدیک است



برچسب ها :

آنها چفـــيه داشتند..من چـــآدر دارمـــ

آنها چفيــه ميبستند تا بسيجي وار بجنگند...

مـــن » چــادر« ميپوشم تا زهرايي وار زندگي كنم؛

آنها چفيـــه ها را خيس ميكردند تا

نفس هايشان آلوده شيميايي نشود...

مــن » چـــادر« ميپوشم تا از

نفس هاي آلوده دور بمانم؛

آنان موقع نماز شب با چفيه خودشان را ميپوشاندند

تا شناسايي نشوند....

مــن » چـــادر« ميپوشم تا

از نگاه هاي حرام پوشيده باشم؛

آنان با چفيه زخم هايشان را ميبستند...

مـــن وقتب » چــآدري« ميبينم ياد

زخم پهلوي مادرم مي افتم؛

آنان »سرخـــي خـــونشان« را به

»سياهـــي چـــادرم« امانت دادند...

مــــــن »چـــــــــادر« سياهم را محكم ميپوشم

تا امنتدار خوبي براي آنان باشم           

        ««««««




دسته بندی : حجاب ,   , 
برچسب ها :

   


روزگاري جنگي درگرفت...

نميدانم تــو آنروز كجا بودي؟؟

سركلاس؟؟

سركار؟؟

سر زمين كشاورزي؟

جبهـــه؟؟

يا ويلاي امن دور از شهر؟؟

نميدانم...

اما ميدانم خودم كجا بودم؟ در گهواره

روزگاري جنگي درگرفت،

من و تــو آنروز شايد به قدري كوچك بوديم

كه نميدانستيم» جنگــ« يعني چه؟

و اگر هم كشته ميشديم حتي نميدانستيم به چه جرمي؟

روزگاري جنگي درگرفت و عده اي بهاي آزادي من و تو را پرداختند

و امروز تــــو اي دوست مـــن....:

مُواظـِبــــ قَدَمــــ هايت بـــاشــــ

پا گذاشتن روي ايــــن خـــــونــــ ها آسان نيستــــ

 




دسته بندی : شهيد ,   , 
برچسب ها :

        

 

چقدر ازت خواستم

               دوباره زود بيام پيشت

                             ولي همش خبر مياد

                                           دوستام فقط ميان پيشت 



برچسب ها :

 

     

 

كاشكي ميشد بهت بگمـــ چقدر صداتو دوستـــ دارم

                 ترانه ي حسينـــ حسينــ روي لباتو دوســ دارم

هيئتياتو دوســ دارم، سينه زناتو دوســ دارم

                 پرچم سرخ روي گنبد طلاتو دوســـ دارم

هرچي بخواي همونو عشقه، هرچي بگي همونو عشقه

                  بگي بسوز، ميسوزم     بگي بمير ميميرم

اما اگه يه روزي، بگي برو، نميرم

                  كاشكي ميشد تو حرمت من يه كبوتر ميشدم

 ميومدم پر ميزدم رو گنبد عمو بودمــ

                   كاشكي ميشد يه دشت گل برات يه ياحسيـــــن بگم

 يه آسمون نرگس و ياس تو باغ صحنت ميشدم

                    ميخوايم آقــا كه ميخوام خواب شمارو ببين

پيشم بمون كه تا ابد دنبارو با تو دوســ دارم

                     دنيــا اگه خوب اگه بد، با تو برام ديدنيه

باغ گلاي اطلسي، با تو برام چيدنيه

                      توي بين الحرمين، عشق و عمو ديدنيه

 

 

         



برچسب ها :

زن جوان انباري را گشت و صدا زد: ايوب... ايوب...

بازي تمومه مامان اينقدر منو حرص نده،

فكر ميكنم رفتي تو كوچه، دوباره گم شدي

اونوقت آواره كوچه و خيابون ميشم ها!!

صدايي به گوش نرسيد...

زن جوان از زيرزمين بيرون آمد، توي باغچه را

نگاهي انداخت، نگاهي به بشكه هاي گوشه حياط..

به سمت آنها رفت، خم شد و به پشت بشكه ها نگاهي انداخت....

 

        داستاني فوق العاده زيــــبا

                    




دسته بندی : شهيد ,   , 
برچسب ها :

خدايا،

براي دوستانم ايمان غواص هاي والفجر 8،

شجاعت خط شكنان كربلاي5،

استقامت جانبازان شيميايي،

ثواب اشك جاماندگان از شهدا،

سلوك شهيدان باكري و همت

و

عزت شهداي گمنام را از درگاهت خواستارم

 

    




دسته بندی : شهيد ,   , 
برچسب ها :



برچسب ها :


صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد